مامیلاریا

...کاکتوس ها، گل میدهند

مامیلاریا

...کاکتوس ها، گل میدهند

از نقص های خلقت...

بنظرم یکی از نقص‌های خلقت این‌ست که کسی برای زخم‌های روحی نمی‌میرد!
اگر ادم‌ها برای زخم‌های قلب و خراش‌های روح می‌مردند حتم دارم جمعیت کره زمین حداقل به یک پنجم کاهش می‌یافت.
آن‌وقت شکستن قلب پیگرد قانونی داشت و کسانی که زخم می‌زدند مجازات می‌شدند. دیگر علائم حیاتی را در بزرگی کوچکی مردمک چشم یا رفت و آمد اکسیژن در ریه‌ها یا پمپاژ خون توسط قلب خلاصه نمی‌کردند.
مثلا لبخندت را چک می‌کردند، یا در عمق چشم‌هایت بدنبال روح می‌گشتند و نگاهی به زخم‌ها و شکستگی‌های قلب و روحت می‌انداختند.
بعد یک‌دفعه دستشان را می‌کشیدند روی چشم‌های بی‌روحت و با اندوه به همدیگر تسلیت می‌گفتند
یا دکتر ملحفه سفیدی را تا بالای سرت می‌کشید ساعت مچی‌اش را نگاه می‌کرد و با اندوه می‌گفت :"متاسفم... شما دیگه زنده نیستید"
یا اصلا یک روز که از خواب بیدار می‌شدی و دلیلی برای زندگی نمی‌دیدی، جلوی اینه به خودت تسلیت می‌گفتی با پای خودت داخل یک تابوت دراز میکشیدی و برای ابد به خواب می‌رفتی!
کاش ادم ها با خنجر هایی که از پشت می‌خوردند و تا عمق جانشان نفوذ می‌کرد می‌مردند.
آن‌وقت دیگر هیچکس درون خودش جان نمی‌داد، روحش نمی‌مرد و درونش بوی گند نمی‌گرفت و شاید دیگر دنیا هم انقدر بوی تعفن نمی‌داد
در دنیای امروزیِ ما، اکثر ادم‌ها تنها علامت حیاتشان اینه کوچک بخار گرفته جلوی دهانشان است...
.
پ.ن: کاش همه می‌فهمیدند که مرگ انواع مختلفی دارد: بعضی ها جسمشان می‌میرد، بعضی ها احساسشان، بعضی ها هم وجدانشان

پ.ن: همینجوری... شاید روزنوشت

پ.ن: ما زنده به آنیم که آرام نگریم... موجیم که آسودگی ما عدم ماست