مامیلاریا

...کاکتوس ها، گل میدهند

مامیلاریا

...کاکتوس ها، گل میدهند

اقای دکتر من از گز گز کف پاهایم و گرفتگی هر از گاه دست راست و کتف چپم میترسم...

از این تکرر ادرار میترسم

از این سرگیجه های بی دلیل که وقت و بی وقت سراغم را میگیرند میترسم!

از اینکه داروهای شما هنوز جواب نداده و از احتمال اینکه حدستان اشتباه باشد میترسم

از جواب مصرف دارو که قرار است برایتان بیاورم و اگر همینطور که دارند، پیش بروند... میترسم

از دستگاه ام آر آی و تمام محیط های تنگ و بسته میترسم

از احتمال هایی که در سایت ها نوشته و مقایسه با علائم و شرایط خودم میترسم

اقای دکتر عزیز من خسته شدم

از سرگیجه، از عدم تعادل، از زمین خوردن، از هر هشت ساعت و هر دوازده ساعت قرص خوردن و اینکه دقت کنم جابه جا نخورمشان و هرروز تزریق و نتیجه نگرفتن، از حالت تهوع، از درد ناگهانی کتفم و از ساعد دست راستم و از گز گز کف پا، از طولانی شدن تمام اینها... خسته شدم!

خسته شدم که هرروز ایمیلم را چک کنم تا ببینم سایت های پزشکی که چند روز پیش از هرکدام چندتایی سوال پرسیدم جواب سوال هایم را دادند یا نه.

اقای دکتر جان راستش من از جواب های احتمالی ان سایت ها هم میترسم

کاش کمی اخم نکنید، کاش کمی با من بیشتر صحبت کنید، کاش کمی حوصله کنید، کاش کمی هم به خودم توضیح دهید، کاش بگویید چه مرگم شده یا قرار است که بشود!

اقای دکتر عزیز... اینجا یکی از هزاران بیمارتان از این همه ندانستن و این همه خوب نبودن و بهتر نشدن، خسته شده! درمانده شده! لطفا به دادش برسید!!!

پ.ن: گاهی زندگی بر وفق مراد نیست

  • لیلی رضایی