ما همینیم... موجودی به اسم انسان!
یک سری ها اصلا هیچوقت از جامون بلند نمیشیم که یه روز زمین بخوریم. هیچوقت شروع نمیکنیم که یه روز شکست بخوریم اما چشم دیدن کسایی رو که از جاشون بلند شدن نداریم
ما عادت داریم... چشم دیدن یه نفر که به ارزوی قلبیش نزدیک شده، یک نفر که از درون حس خوشبختی میکنه، یک نفر که از درون شاده رو نداریم!
اصلا دیدن ادم هایی که خوشحال و یا زیادی محکم هستن ضعیف بودنمون رو بهمون یاداوری میکنه
بسیج میشویم دست به دست هم میدیم و سر راهش سنگ میندازیم! شروع میکنیم حسادت کردنو تهمت زدن. بدی هاش رو درشت میکنیم و خوبی هاش رو نمیبینیم. کاری میکنیم که به خاک سیاه بشینه. وقتی که به اندازه کافی از خواسته هاش دور شد، و بیچاره و سرگردون موند خیالمون راحت میشه که حالا مثل خودمونه. حالمون خوب میشه چون دیگه کسی از ما شادتر نیست تا غم هامون رو یادمون بندازه!
حالا حتی گاهی کمکش میکنیم و دستش رو میگیریم و با ترحم بهش محبت میکنیم. اصلا عادتمون شده ادما موفق رو بچزونیم و فقط به کسایی محبت کنیم که شکست خوردن و قابل ترحم!
بعد انگار نه انگار که خودمون پامونو گذاشتیم جلوش تا زمین بخوره، ژست ادما مهربونو میگیرم و انتظار داریم همیشه قدردان محبت هامون باشه. انتظار داریم باور کنه وقتی میگیم دلسوز و نگرانشیم!
میدونی مثل اینه که بهت بگن بین یک تا نه یه عدد تازه کشف شده یا بین روز شنبه و یک شنبه یک روز جدید پیدا کردن یا مثلا الان که صبه شبه! بعد انتظار داشته باشن که باور کنی!
خنده داره نه؟
خنده داره....
پ.ن: درهم برهم نوشت. صرفا جهت جلوگیری از انفجار درونی!!