باید با یک فنجان چای نشست پشت پنجره بخار گرفته و در سکوت گوش کرد
به صدای ضربه قطره های باران به شیشه ی بسته ی پنجره، به کاشی های قدیمی حیاط، به روی پشت بام کوتاه انباری و سر خوردنشان از ناودان کهنه ای که مانند سابق سرپا نیست...
پ.ن: یعنی اگه چند ماه دیگه از این خونه قدیمی بریم باز صدای بارون رو انقدر دوس دارم؟
پ.ن: اینجا دو روزه داره بارون میاد... هنوزم داره میاد! با اینکه توی شهر باران زندگی نمیکنم. :)